خدایا شکرت به خاطر نگاه پرمهرت
این روزا خیلی شبیه، سالهای قبل شدم. نمیدونم وضعیت خوبیه یا بد. ولی میدونم این روزها هم میگذره و باز تجربه ای به تجربه های قبلی ام اضافه میشه. دیشب خیلی دلم می خواست دوباره سجاده پهن کنم تا صبح گریه کنم. ولی یه لحظه از خدا خجالت کشیدم. نمیدونم چرا این بار از خدا نمی خوام مشکلمو حل کنه. شاید به خاطر اینه که ابتدای کارم همه چیو در نظر گرفتم جز خدا. چرا خدا رو اون لحظه ندیدم. چرا الان از خدای بالا سرم خجالت می کشم. خیلی دور شدم خیلییییییی.
خدایا منو ببخش. می خوام شبیه قبلنا بشم
سلام
خیلی خوشحالم اینجا رو دارم. خیلی خوشحالم وقتی احساس تنهایی می کنم، تنها جایی که به من ارامش میده، اینجاست. اینجا از همه جا بهتره. یادمه زمانی که اومدم بیان حال و روزم مثل الان بود، کسی رو نداشتم با اون درد و دل کنم. یادمه بعد چند وقت، خیلی زود، به بیان، عادت کردم.
گاه گاهی به وبلاگم سر میزدم. ولی امشب خیلی دلتنگ شدم. امیدوارم بتونم دوستانم رو پیدا کنم. نمیدونم هنوز مثل قبل اینجا شلوغ هست یا نه. امیدوارم همگی باشید.