زنگ انشاء

۱ مطلب توسط «bahar ....» ثبت شده است

واقعا دلم برای اینجا تنگ شده. دلم برای همه‌ی بچه‌های اینجا یه ذره شده. الان که نشستم و نوشتم، حس می‌کنم کلی احساساتی شدم. خیلی وقته نیومدم. گاهی وقت‌ها میومدم و می‌رفتم، اما این مدت انگار زندگی یه جورایی دست‌انداز خورده و سبک زندگیم خیلی تغییر کرده. از اینکه دارم می‌نویسم مشخصه که خیلی وقته اینجا نبودم. 😊

امیدوارم حال دل همتون خوب باشه. همیشه توی دلم برای همه دعا می‌کنم. دستهامو به آسمون می‌گیرم و از خدا می‌خوام که به تمام آرزوهای خوب و قلبی‌تون برسید. اصلاً انگار همیشه یه حس خوب توی دلم هست که امیدوارم همه به آرامش و خوشبختی برسند. شما هم امیدوارم روز به روز خوشحال‌تر و موفق‌تر بشید.

نمی‌دونم چرا قبلاً هر وقت می‌خواستم اینجا بنویسم، انگار همه چیز برعکس می‌شد و حس می‌کردم اینجا دیگه جای مناسبی برای بیان احوالاتم نیست. از یه جایی به بعد اصلاً دیگه نمی‌خواستم بیام بگم چی به چی شده، یا چه روزهایی رو گذروندم. اما این روزها، می‌بینم که همه‌ی ما به یه جایی نیاز داریم که بتونیم بیایم و حرفامون رو بزنیم. یه جایی که بتونیم حال‌وهوامونو بیان کنیم، یا حتی بیایم بگیم چطور روزی رو گذروندیم، مثلا امروز چه چیزی پختیم یا چه چیز جدیدی یاد گرفتیم.

گاهی وقت‌ها خیلی خوبه که بتونیم اینجا بنشینیم و در مورد هر چیزی صحبت کنیم، حتی اگر فقط یک روز خوب یا یه غذا مثل قورمه سبزی درست کرده باشیم. گاهی همین لحظات ساده، بیشترین ارزش رو دارن.


  • bahar ....