زنگ انشاء

۱۸ خرداد۱۱:۵۸


دیروز که کربلا بودیم، یهو یاد اولین سفرم به عراق افتادم…
اولین سفر آدم هیچ‌وقت از یادش نمیره. انگار هنوزم طعم اون لحظه‌ها رو می‌چشی.
بی‌اختیار اشک‌هات سرازیر میشه، دلت می‌لرزه، همه‌ی خاطره‌ها مثل فیلم جلوی چشمات رد میشه.
یاد همه می‌افتی… از خونواده گرفته تا رفقای قدیمی، حتی کسایی که شاید سال‌هاست ندیدیشون.
انگار یه لحظه خودتو فراموش می‌کنی… چون دلت اونجاست، پای اون گنبد طلایی، کنار اون خاک مقدس.
کربلا با آدم یه کاری می‌کنه که سخت میشه توصیفش.
زیارت‌اولی زیاد بود اونجا، حساشون برام خیلی آشنا بود…
انگار خودم رو دوباره اون روز اول دیدم.

جای همه‌تون خالیه واقعاً.
به یاد تک‌تک‌تون بودم.
این بار اما فرق داشت… این بار خودمو 

فراموش کردم
bahar .... | ۱۸ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۵۸

نظرات  (۵)

زیارت قبول باشههههه

 

من هر سال اربعین یاد اون چپیه سبز رنگت می افتم که برادرتون براتون خریده بود...

پاسخ:
سفر امسال عید برام دوباره خرید. نگهش میدارم
ممنونم عزیز دلم 
ان شاءالله قسمت شما هم بشه

سلام 

عزیزم زیارت قبول 

خوش به سعادت 

 

پاسخ:
سلام حسانه جان
جای شما خالی
ان شاءالله قسمت شما هم بشه

زیارت قبول حق خانومی 🫂💙

پاسخ:
ممنونم دوست خوبم. ان شاءالله قسمت شما هم بشه

سلاممممم 

به بهههه 

زیارت قبول 

التماس دعا عزیزم

پاسخ:
سلام دوست خوبم
ممنونم
چشم گلم
به یادتون هستم

عاخ کربلا... زیارت قبول باشه، ما بدردنخورا هم دعا کنین، سفارش کنین... خوش به سعادتتون و خدا خیر بده باعث و بانیشو

پاسخ:
ممنونم ممنونم
ان شاءالله به زودی قسمت شما هم بشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">